English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7363 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
antibiosis U تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
living environment U محیط زنده
ecology U علم عادت وطرز زندگی موجودات ونسبت انها با محیط
achalasia U عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
shorter U کوچک باقی دار
shortest U کوچک باقی دار
short U کوچک باقی دار
bionics U مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
that is nothing like it U هیچ به ان نمیماند
mutualism U همزیستی دوموجود
notobranchiate U در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
vivisection U زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional U زنده شکافی تشریح جانور زنده
symbiosis U همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
polarization U تضاد
opposition U تضاد
polarities U تضاد
polarity U تضاد
confliction U تضاد
antitheses U تضاد
oppositeness U تضاد
antithesis U تضاد
contradiction U تضاد
contradictions U تضاد
economic conflict U تضاد اقتصادی
self contradiction U تضاد نفس
conflicted U ناسازگاری تضاد
opposition U مقاومت تضاد
conflict of interest U تضاد منافع
conflicts U ناسازگاری تضاد
conflict U ناسازگاری تضاد
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
color contrast U تضاد رنگی در زمینه فرش
vivisect U موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule U یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget U آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
pig board U تخته کوچک برای موجهای کوچک
increments U فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger U بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment U فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
those U انها
yond U انها
they U انها
over U باقی
over- U باقی
the most that i can do U بیشتر انها
most of them U بیشتر انها
one of them U یکی از انها
who are they? U انها کی هستند
many of them U بسیاری از انها
survived U باقی بودن
impress U باقی گذاردن
survives U باقی بودن
impressed U باقی گذاردن
behinds U باقی کار
surviving U باقی بودن
behinds U باقی دار
behind U باقی دار
out of <idiom> U باقی نمانده
dregs U باقی مانده
remnant U باقی مانده
storing U می باقی می ماند
organzine U ابریشم باقی
come through U باقی ماندن
store U می باقی می ماند
otherworld U عالم باقی
behind U باقی کار
surplus U باقی مانده
reopen U باقی بودن
conservation force U نیروی باقی
remnants U باقی مانده
holdover U باقی مانده
surpluses U باقی مانده
remains U باقی مانده
gleanings U ریزه باقی
impressing U باقی گذاردن
impresses U باقی گذاردن
reopening U باقی بودن
reopened U باقی بودن
leave U باقی گذاردن
aliquant U باقی اورنده
remainder U باقی مانده
holdovers U باقی مانده
hold over U باقی ماندن
left over U باقی مانده
scantling U باقی مانده
preserving U باقی نگهداشتن
leaving U باقی گذاردن
extant U باقی مانده
to be in arrear U باقی داربودن
survive U باقی بودن
to be on the safe side U باقی نباشد
preserve U باقی نگهداشتن
to leave behind U باقی گذاردن
debris U باقی مانده
reopens U باقی بودن
preserves U باقی نگهداشتن
many of them U عده زیادی از انها
i saw none of them U هیچکدام از انها را ندیدم
to pass muster U در بازدیدارتش و مانند انها
he rolled them by U سواره از پهلوی انها رد شد
neither of them know U هیچکدام از انها نمیدانند
knobble U برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin U لیوان کوچک پیمانه کوچک
trails U اثرپا باقی گذاردن
residve U باقی مانده زیادتی
memorising U باقی مانده در حافظه
to stay behind U باقی ماندن جاماندن
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
memorize U باقی مانده در حافظه
memorized U باقی مانده در حافظه
memorizing U باقی مانده در حافظه
memorised U باقی مانده در حافظه
trailing U اثرپا باقی گذاردن
trail U اثرپا باقی گذاردن
residual value U مقدار باقی مانده
memorises U باقی مانده در حافظه
residuary U موصی له باقی مانده
memorizes U باقی مانده در حافظه
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
nothing was left over U چیزی باقی نماند
trailed U اثرپا باقی گذاردن
residue U قسمت باقی مانده
residues U قسمت باقی مانده
extant U نسخهء موجود و باقی
odd come short U زیادی باقی مانده
hang over U اثر باقی مانده
bide U درجایی باقی ماندن
brass band U ادوات انها از برنج باشد
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
logroll U غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
they were badly officered U افسران انها خوب نبودند
extending U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
pepo U کدو و خیار ومانند انها
it is a pity of them U دل ادم برای انها میسوزد
curtesy U زوج از انها ارث می برد
extends U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
brass bands U ادوات انها از برنج باشد
extend U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
i alone bear the brunt of it U خدمت انها بر من واجب می اید
podiatry U دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
jar U اثر نامطلوب باقی گذاردن
for the rest U اما در باره باقی مطالب
jars U اثر نامطلوب باقی گذاردن
hang over U اثر باقی ازهر چیزی
jarred U اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by U غیر فعال باقی ماندن
denominator [bottom of a fraction] U باقی مانده کسر [ریاضی]
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
to satnd good U بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
cicatrize U جای زخم باقی گذاردن
remain in force U به قوت خود باقی بودن
continue to be valid U به قوت خود باقی بودن
grosbeak U سهره و سینه سرخ و مانند انها
onomastics U علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
crackleware U فروفی که سطح انها ترک داریامودارمینماید
pelage U پوشش جانور پستاندارخزوپشم و مانند انها
tzigane U وابسته به کولیهای مجار یاموزیک انها
corrective maintenance U جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
their principal food is rice U خوراک عمده انها برنج است
Temerchin motife U نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
He left a large fortuue. U ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is U بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
turret guns U توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
neck wear U کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
vendor rating U رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
porter house U جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
benday U جداکردن دومنطقه بوسیله ایجادشیار بین انها
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
they rate as tonic drugs U انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
pile group U دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pastries U کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
Recent search history Forum search
1postside
2لب آب
2لب آب
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1رزیتا
1recreationist
1دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
1Contrast terminal and instrumental values.
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
1ما بودنمان را در اين دنيا به انها مديونيم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com